تاریخ انتشار: شنبه 28 آبان 1401
تعداد بازدید: 96

یاد خدا 5 مرداد 1401

تاریخ انسان در قرآن با حضور دکتر محسن میرباقری (متن و صوت برنامه یاد خدا 5 مرداد 1401)

بسم الله الرحمن الرحیم

صیرفی:الذین آمنوا وتطمئن قلوبهم بذکرالله الا بذکرالله تطمئن القلوب

در خانه ای که نور ولا موج می زند ، آرامش و امید و صفا موج می زند

در زندگی به سبک ائمه یقین بدان، دارد همیشه یاد خدا موج می زند

سلام خدا بر پیامبر رحمت و خاندان ایشان اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام خدا بر امام مهدی عج و سلام خدا بر شما همراهان برنامه یاد خدا وقت بخیر خیلی خوش آمدید خدا را شکر میکنم توفیق دارم با یاد خدا همراه شما باشم چقدر خوشحالم که این لحظات عمرم را سر سفره قرآن کریم سپری می کنم این روزها غنیمتی شده این لحظات و دقایق که انسان یاد خدا می افتد چقدر مزاحمت های فکری و مزاحمت های شغلی مان ما را به غفلت می ‌اندازد و این لحظات ناب خدا بر ما منت گذاشته و شکرش بر ما واجب است انشاءالله حواسمان باشد یادمان نرود که به این ها توفیق و رزق میگویند برکت یکی از آن رزق ها برای من خدا می‌ داند که محضر سرور ارجمندم استاد تفسیر قرآن کریم استاد محترم حوزه و دانشگاه عضو محترم هیئت علمی دانشگاه استاد سید محسن میر باقری عزیز باشیم. آقای دکتر سلام علیکم و رحمه الله

استاد میرباقری: سلام علیکم و رحمه الله خیلی ممنونم شما همیشه بنده را شرمنده می کنید انشاءالله خداوند عنایات ویژه ی خود را شامل حال شما قرار بدهد .

بسم الله الرحمن الرحیم

هوالله الذی لا اله الذی عالم الغیب و الشهاده هو الرحمن الرحیم

با صلوات و سلام بر محمد و آل محمد و حضرت بقیه الله المهدی ارواحنا له الفداء و با سلام و درود به شما عزیزان عنایت ویژه پروردگار را در این لحظات که در خدمت شما عزیزان و در محضر قرآن هستیم عاجزانه از در گاه با عظمت او درخواست می کنیم.

صیرفی: ممنونیم از تشریف فرمایی شما ، من از اول برنامه که می گویم شکر می کنم برکت می دانم که خدا خیلی ما را دوست دارد که به جای خیلی از برنامه ها پای برنامه ی یاد خدا هستند این ها همه نعمت و لطف است داستان انسان در قرآن چه عبرت آموز است و چه قدر مسیر را روشن می کند چراغ و مشکات است انشاءالله که استفاده کنیم خلاصه جلسه قبل را که خدمت استاد میرباقری بودیم را ببینیم برگردیم کلاس امروز را ادامه می دهیم، بفرمایید...

خلاصه جلسه قبل: حضرت موسی قول میدهد بزودی تو را صابر خواهی یافت انشاءالله و نافرمانی نمی کنیم تو را هیچ امری را از تو نافرمانی نمی کنیم معلوم است که این گفته ی حضرت خضر طولانی بوده قرآن خلاصه آن را گفته است

چرا نمی‌ تواند میگوید هر کاری که من میگویم اگر بیایی باید عمل کنی هر کاری که من انجام دادم حتی اگر مطابق با دانش تو نبود باید انجام بدهی حضرت موسی در کنار حضرت خضر است می گوید باید وقتی با من هستی تابع من باشی و نپرسی که چرا. مهم این است که ندانسته صبر کنی برگردیم به زندگی خودمان ما در پیشگاه خداوند هستیم خداوند مثل ماجرای حضرت خضر تو زندگی ما اتفاقاتی پیش میاورد به ما هم نمی گوید چرا دیدید انسان های مومن آدمهای متقی گاهی میگویند نمی فهمم چرا ولی بالاخره خدا خواسته حکمتی دارد خدا همین را میخواهد .

صیرفی : وقت بخیر ۳۰۰۰۰۷۲۰ مسیر ارتباطی پیامکی ما و شما هست منت بگذارید بر ما و نظراتتان و پیشنهادات را دریغ نفرمایید و ارسال فرمایید همینطور شماره تلفن سه رقمی ۱۶۲ که روابط عمومی صدا و سیما است میتوانید نظراتتان را راجع به برنامه یاد خدا، اعلام بفرمایید. فضای مجازی را هم فراموش نکنید

yadekhoda_qtv @

منتظریم اگر دنبال کننده صفحه باشید اتفاقات خوبی را شاهد خواهیم بود، آقای دکتر محضر حضرت عالی هستیم با افتخار بفرمایید.

استاد میرباقری: خواهش میکنم، داستان حضرت موسی در کنار حضرت خضر را با بیان آیات عرضه می داشتیم .وقتی که حضرت موسی قول داد که عصیانی نسبت به اوامر یا هیچ کاری نسبت به حضرت خضر نداشته باشند راه افتادند ولی دو جا اعتراض کردند تا اینجا یکبار سوراخ کردن کشتی را ایراد گرفتند دوم قتل آن غلام را وقتی ایراد گرفتند .دفعه قبلی گفتم تو نمی توانی صبر کنی مگر من به شما نگفتم تحمل همراهی با من را نداری بعد ظاهر قصه نشان می دهد که حضرت خضر میگوید بس است دیگر شما به راه خودت و من هم به راه خودم. حضرت موسی می گوید حالا این یک دفعه هم صبر کن اگر من یک بار دیگر ایراد گرفتم چیزی گفتم چون قرار بوده سوال نپرسی بعدا صبر کنی خود حضرت خضر جواب بده این را نادیده بگیر بعد از این اگر من چیزی از تو پرسیدم دیگه با من مصاحبت و همراهی نکن .چرا به خاطر اینکه عذری از طرف من برای تو آمده دیگر عذر تو پذیرفته است چون سه بار تخلف کردی حضرت خضر قبول میکند . باز راه می افتند این بار سوم است .تا این که رسیدن به اهل قریه ای به یک جمعیتی که برای قریه بود نه خود قریه گرسنه بودند راه بیابان را طی کردند حضرت موسی هم گرسنه شد و طلب غذا کردند طلب طعام کردند که مثلا ما را مهمان کنید به غذا یعنی بفروشید به ما و از اهل آن قریه تقاضای طعام کردند. در بین اعراب این رسم وجود داشته که مهمان که وارد می شد در ایرانی ها هم تقریبا همینطور بوده مهمان وقتی وارد می شده موظف بودند از او پذیرایی کنند جزو آداب دینی ما بوده است این ها حالا چه قریه ای بوده که این رسم را نداشتند بی اعتنایی کردند ابا کردند از اینکه از این دو نفر پذیرایی کنند رفتند در حالیکه از قریه بیرون می رفتند . می خواست دیواری بریزد و حضرت خضر شروع کرد به سر پا کردن این دیوار حضرت موسی هم نمی تواند که تنها بگذارد او را، مجبور است همکاری کند . اعتراض سوم هم انجام شد که چرا این کار را می کنی اینا یک لقمه نان به ما ندادند تو مفتی دیوار آن ها را می سازی؟ حداقل میرفتی صاحب دیوار را پیدا می کردی یک اجرتی می گرفتی ، اگر هم می خواستی این کار را بکنی ،یک اجر و مزدی میگرفتی که مثلا نانی بگیریم شکم خود را سیر کنیم. دیگر حضرت خضر گفت این فراقی است بین من و شما. خودت هم پذیرفتی که اگر این دفعه اعتراض کردی از هم دیگر جدا بشویم شاید هم درس هایی که میخواستند حضرت موسی بگیرد گرفته دیگر و تمام شده یعنی شاید این عنایتی درش باشد نه این که به خاطر سوال حضرت موسی، حالا که میخواهی جدا بشوی بیا من به تو خبر می دهم درباره ی آن چیزهایی که نتوانستی تحمل کنی. تاویل یعنی برگرداندن یعنی یک واقعیت ظاهری را به یک حکمتی برگردانیم یعنی بگویم این به آن خاطر بود تاویل خوابم همین است یک صورتی را در آینده می بینیم این صورت تعریفی از یک واقعه در آینده دارد مثل خواب حضرت یوسف که مثلا به صدرات اعظم میرسد و چنین میشود تاویل میشود این صورت ظاهر را برگردانیم به آن اتفاقی که قرار هست بی افتد اینجا هم تاویل همین را میگوید کارهایی که من کردم یک تاویلی دارد یک پشت پرده ای دارد یک بک گراندی دارد به قول امروزی ها من می ‌گویم که چه بود حالا که قرار هست جدا بشویم این هم یک درس، سه تا بود کشتی که سوراخ شد پسری که به قتل رسید دیواری که بی اجر و مزد ساخته شد و اما آن کشتی ،این کشتی مربوط بود به انسان های نا دار و مسکینی که در دریا کار می کردند مثلا بار می بردند مسافر می بردند و اجرتی می گرفتند . و زندگی‌ شان را می گذرانند من اراده کردم و تصمیم گرفتم که کشتی را معیوب کنم چرا؟ در ورای منطقه ی اینها آنجایی که داشتند میرفتند یک سلطانی یک پادشاهی وجود داشت که کشتی ها را غصب میکرد مصادره میکرد جنگی بوده ،هرچه کشتی بوده مصادره میکردند این کشتی وقتی معیوب شد اینان گفتند دیگر به درد ما نمیخورد ما دیگر حوصله تعمیر نداریم ما چیز حاضر آماده می خواهیم یک عیبی بر کشتی وارد شد کشتی این ها محفوظ شد خب این درس برای زندگی ما هست یا نیست یک جایی خدا یک مالی را از کسی آتش می زند یک جانی را حفظ می ‌کند اقتضای دنیا هم همین است ضمن اینکه خسارت های دنیایی نوعی امتحان الهی است چند تا کار انجام می ‌شود مالی از کسی ضایع می‌ شود هدر میرود یک امتحان مالی میشود میگویند که ما شما را حتما امتحان می کنیم . نقص در اموال و بشرالصابرین ،صابرین کسانی هستند که وقتی حادثه ای برایشان پیش بیاید می ‌گوید انا لله و انا الیه راجعون "خدا ما را فرستاده اینجا ما امتحان بدهیم الان داریم امتحان می دهیم به سوی او هم بر میگردیم. هم خدا امتحان میگیرد هم بنده نمره می ‌گیرد هم گاهی یک بلایی یک حادثه ی بزرگتری را دفع میکند مسئله در بین مردم و متدین ها وقتی یک چیزی میشکند میگویند قضا بلا بود خورد به این ،خدا را شکر تصادفی میشود ماشین ۱۰۰ میلیون است میگویند خدا را شکر خورد به مال الحمدلله به جان نخورد این یک واقعیت دارد در همین داستان کشتی معیوب میشود پیش گیری میشود از مصادره شدن ظاهر کار یک عیبی زدن است ظاهر کار قشنگ نیست ظاهر کار عیب زدن به اموال مردم است به چه حقی این کار را کرده به حقی که خدا اجازه داده چون مالک حقیقی خداست او ماموریت داده این کار را بکند خدا که اجازه دارد این کار را بکند ما حق تصرف در این امور را نداریم یعنی خدا هم ندارد؟ خدا که حق تصرف در مال ما را دارد گاهی می دهد گاهی می گیرد هر کاری بخواهد می کند او حق تصرف در جان ما را دارد بنا براین می ‌گوید این کشتی را به این دلیل من معیوب کردم

صیرفی: محضر قرآن مشرف می شویم...چند هفته ای است که محضر سوره مبارکه ی کهف و داستان‌های حضرت موسی و خضر علیهم السلام هستیم استفاده می کنیم و آیات ۸۰ و ۸۱ را شنیدیم در خدمت استاد هستیم

استاد میرباقری : بله و آیه ۸۰ این هست ......حضرت خضر دارد توضیح می ‌دهد به موسی بن عمران( ع)که چرا این کار را انجام دادم کشتی را که سوراخ کردم برای این بود که کشتی را نجات بدهم آنان تخته پاره ای می ‌گیرند می ‌روند کشتی را درست میکنند اما اصل سرمایه از بین نمی ‌رود این یک ماموریت الهی بود ظاهرش بد است چه بسا اهالی کشتی آمدند دیدند و ناراحت شدند و لعن نفرین کردند گفتند چه کسی این کار را میکند اما نمی دانند که چه عنایتی پشت این بلای ظاهری هست ما آن پسر بچه این اگر می ماند آینده ی وحشتناکی داشت هم خودش هم پدر و مادرش داستان زبیر را در برنامه ی قبل عرض کردیم امیرالمومنین فرمودند زبیر همیشه با ما بود تا این که فرزند شوم او بزرگ شد و او را از ما جدا کرد در جنگ جمل می ‌گوید حضرت بدون سلاح وارد میدان شدند با صدای بلند زبیر را صدا زدند زبیر ،زبیر غرق در اسلحه آمد روبروی امیر المومنین ایستاد حضرت فرمود سپاهی آراستی گفت بله فرمودند یادت هست منو تو در محضر رسول خدا بودیم تو با محبت به من نگاه می کردی پیغمبر فرمودند تو علی را دوست داری گفتی بله فرمودند شما یک روزی مقابل هم می ایستید در حالی که تو نسبت به آن ظالمی زبیر یک دفعه متاثر شده بود گفت من و یاد چیزی انداختی که از آن غفلت کردم راهش را گرفت از بین دو لشگر رفت بیرون گفتند زبیر ترسید لشگریان خودش شمشیر را کشید بر مرکب سوار شد تاخت به طرف لشگر امیر المومنین علیه السلام حضرت فرمودند کاری با او نداشته باشید سر جنگ ندارد رفت لشگر را دور زد که بگوید من نمیترسم قصد دیگر دارد که جدا میشود رفت از جنگ خارج شد رفتند از پشت از لشگر خودش به او تیر زدند و کشته شد بعضی ها میگویند خود عبدالله بن زبیر تیر زد خب ببینید زبیر را خدا نخواست شاید شایستگی درش نبود یا اگر دعا میکرد خدایا بچه های من را عاقبت بخیر کن شاید این کار را میکرد حالا شاید در جایی خداوند این کار را میکند و جایی نمیکند به حکمت های او مربوط است و آن پسر بچه ، پدر و مادرش مومن بودند یک ترسی وجود داشت که این پسر بزرگ بشود و با طغیانش پدر و مادرش را به کفر بکشد مثل زبیر جهنمی شد زبیر به خاطر پسرش حالا این پسر نعمت بود اگر می گرفت می گفت خدایا چرا پسر من را گرفتی نعمای بود برای زبیر اگر او را می گرفت ماند خودش هم جهنمی شد از اشقیای روزگار که در فیلم مختار گوشه ای از شقاوتش را نشان دادند. ترسیدیم که این ها را بکشند جهنمی بشوند پدر و مادرش .ما اراده کردیم در داستان کشتی گفت چرا چه تفاوتی دارد؟ هر دو فرمان خدا بوده و حضرت خضر ،نقشه این بوده نقشه ای که خدا کشیده و من هم آگاهانه اجرا کردم می‌ دانستم چرا این فرمان را خدا صادر کرده .ابدال یعنی چیزی را بردارند چیز دیگری به جایش بگذارند یعنی تبدیل که پروردگار این پدر و مادر تبدیل کند این فرزند را به فرزند دیگری معنی این را بگیرد و فرزند دیگری بدهد. یک فرزندی که بهتر باشد از این فرزند از نظر زکات ،زکات یعنی پاکیزگی یعنی یک فرزند خدا عطا کند پاک تر از این ژن هایی که در وجود او هست طیب و طاهر باشد و از نظر رحم به این پدر و مادر نزدیک تر باشد میگویند خلف و ناخلف، ناخلف آن که گاهی از یک پدرو مادر مومن یک بچه ناجور و شر پدید می آید که می‌ گویند ناخلف یعنی دنبال پدر و مادر نیست در آن وادی نیست. مثلا ژن های پدر و مادر بیشتر بر او اثر داشته. خود این ها یک نکته ظریف است تفسیری است که ممکن است یک فرزندی از نظر رحم به پدر و مادر نزدیک تر یا دور تر باشد و این اتفاقات می افتد ژن های خوبی دارند خوب تربیت می شوند .دیگر بالاتر از پیغمبر خدا نیست اما سومین نکته دیواری که خراب کرده .این دیوار مربوط به دوتا بچه یتیم در شهر بود .زیر آن دیوار گنجی برای آن دو بود .پدرشان آدمهای صالحی هستند یکی از نعمتها ی خدا فرزند صالح بوده به آن ها میگوید پروردگار تو اراده کرد در اولی گفت من تصمیم گرفتم کشتی را معیوب کنم در باره پسر بچه گفت که تصمیم گرفتیم خدا و من در اینجا می گوید خدا تصمیم گرفت که پسران بزرگ شوند و گنج به آن ها برگردانده شود ادامه کوتاهی می ماند برای جلسه ی بعد

صیرفی: الهی به وجاهت حضرت مهدی چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار


دسته بندی :

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها

2024-04-20 16:02:40