تاریخ انتشار خبر:
چهار شنبه 18 اسفند 1400
تعداد بازدید:101
قواعد قرآنی با حضور حجت الاسلام و المسلمین عظیمی (متن برنامه 10 بهمن)
صیرفی: بسم الله الرحمن الرحیم الذین امنوا تطمئن قلوبهم بذکرالله الا بذکرالله تطمئن قلوب
برخیز برات عاشقی داده خدا
احسان قدیم را فرستاده خدا
در کوچه روزگار غم هست
ولی آرام کند دل مرا یاد خدا
اللهم صل علی فاطمه و ابیها وبعلها وبنیها وسرالمستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
سلام خدا بر پیامبر رحمت و خاندان مطهر و پاک ایشان " اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم "سلام خدا بر حضرت زهرا سلام الله علیها سلام خدا بر امام مهدی عجل الله تعالی فرجه شریف سلام خدا بر شما اهالی ارجمند یاد خدا وقتتان بخیر خیلی خوش آمدید خدارو شاکرم توفیق دارم همنشین شما باشم واین لحظات عمرم را کنار شما به یاد خدا سپری کنم سرور ارجمندم استاد محترم تفسیر قرآن کریم الستاد سید محمد حسین عظیمی عزیز باشم آقا سلام علیکم ورحمت الله
استاد عظیمی : سلام علیکم و رحمت الله و برکاته خدمت بینندگان عزیز هم سلام عرض می کنم و برای آن ها آرزوی روزگاری خوب و خوش و خرم را دارم
صیرفی :خیلی خوش آمدید ممنونیم از قبول دعوت و قبول زحمتی که فرمودید از شهر مقدس قم شهر کریمه اهل بیت حضرت معصومه سلام الله علیها قدم بر چشم ما می گذارند استاد عزیز قواعد قرآنی عنوان موضوعی است که خدمت شریف ایشان هستیم قاعده تثبیت در قرآن کریم قاعده اخیری است که از محضر استاد یاد می گیریم چقدر خوب است که با آمادگی بیشتری بعد از مرور جلسه قبل کلاس امروز را آغاز کنیم
خلاصه جلسه قبل :خدا می فرماید "انی لا یخافن لدیه المرسلون من اینطوری هستم که نزد من مرسلون نباید بترسند و نمی ترسند موسی حواست هست کجایی بیبینید دوبار یای متکلم در اینجا آمده "انی من "یعنی خدا دوبار دارد خود را به موسی نشان می دهد موسی من اینجا هستم "انی لا یخاف" نمی ترسند "لدی المرسلون "مرسلان زمانی که آمدند پیش من آنجا که مقام مقام عند الله هست مقام لدنی هست یعنی شما رفتی نزد خدا موقعی که رفتی پیش خدا ،خدا دارد با تو حرف می زند تو نباید از یک مار بترسی انسانی که ایمان در وجودش نیست خدا را در کنار خودش احساس نمی کند اگر ابراز شجاعت کرد ،دروغ می گوید ،نمی فهمد ،یک وقتی شما بچه ی دو سه ساله را می گذارید سر دیوار ،بچه ای که هنوز هوش و حواس ندارد ممکن است رو ی این دیوار بدود و نمی ترسد این چون نمی فهمد این حماقت است ،شجاعت نیست جایی که خدا نیست شجاعت و رشادت اصلا معنا ندارد.
صیرفی: تمنای ما در ابتدای برنامه یاداوری مسیر های ارتباطی ما هست که باز هم این خواهش تکرار می شود : 30000720 مسیر ارتباط پیامکی ما و شما است شما اهالی اتاق فکر برنامه هستید و اگر رضایت داشتید به شماره تلفن 162 شماره تلفن سازمان بزرگواری کنید در فضای مجازی به آدرس
@ yadekhoda_qrtv
صفحه داریم در تمام فضای مجازی هم حضور داریم شما میتوانید مباحث و خلاصه ها و فایل های ویدیویی را دریافت و ان شاالله به اشتراک بگذارید با افتخار محضر سرور ارجمندم استاد عظیمی هستیم .
ستاد عظمیمی :بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و صلی الی سیدنا محمد و آله الطاهرین لاسیما بقیه الله العظم فی الارضین روحی و ارواح العالمین له الفدا
خلاصه عرض کنم که گفتیم قاعده تثبیت بر 4اصل استوار است یکی اینکه همه انسان ها به مقتضای اصل اولیه آن 7ویژگی را دارند ترس ،حزن ،یاس ،تردید ،تزلزل ،و اضطراب و افسردگی دوم اینکه این ویژگی ها قابل انفکاک از انسان هستند می شود انسان ،انسان باشد و این ویژگی ها را نداشته باشد سوم اینکه این ویژگی ها همانطور که قابل انفکاک هستند می تواند از انسان منفک نشود و بلکه انسان ترسو ترسو تر ،محزون تر و همه این خصوصیات بالاتر برود .این سه تا قسمت را توضیح دادیم در جلسات قبل نکته آخر ماند گرچه نکته آخر را هم توضیح دادیم لکن به طور خاص بیان نشد که قرآن بطور خاص روی این قضیه سرمایه گذاری کرده و آیات زیادی را ارائه کرده و برای اینکه این ترس و حزن و یاس و تردید و تزلزل و اضطراب و افسردگی از بین برود خیلی هم مهم هست این یک راه کار مهم هست مسئله ای که دنیای امروز با آن درگیر است این روان شناس ها و اطبا همه درگیر این قضیه هستند که چه کنیم انسان نترسد ؟چه کار کنند این انسان این قدر غصه نخورد؟ افسرده نباشد مضطرب نباشد مردد و متزلزل مایوس نباشد یاس و ناامیدی الان وجود خیلی ها را تسخیر کرده من به جرات عرض می کنم که یک راه بیشتر وجود ندارد اصلا دنبال راه دیگری کسی نرود و آن یک اتصال با ذات الهی است و هرچه ارتباط بیشتر محکم تر ،مستحکم تر گردد بیشتر آن صفات از بین می رود همین که یک لحظه این ارتباط قطع بشود آن ویژگی ها خود را عیان می کند و انسان می ترسد غصه می خورد متوقف می شود لذا راه کارهای دیگری که می دهند یا حرفهایی که می زنند من نمی خواهم بگویم خیلی ازآنها غلط است این ها فرعی است مثل اینکه من به شما بگویم شما باید به آن مقصد برسید حالا برای رسیدن به آن مقصد هرکسی راهی را ارائه می کند اصل رسیدن به آن مقصد است رسیدن به مقصد یعنی ارتباط با خدا یعنی متصل شدن به ذات اقدس الهی .
با این قضیه می شود انسان متزلزل ثابت قدن بشود سوال این است که چرا؟چرا راه دیگری وجود ندارد و اگر بشر این را عرض کنم اکر بشر یک راه دیگری را رفت و به یک امنیت و به یک شجاعتی رسید ترس از بین رفت و خوف و حزن و یاس ازبین رفت خیال می کند ازبین رفته آن وهم است واقعا از بین نرفته موقعی تجربه می کند یعنی به یک حادثه برخورد می کند می بیند هنوز می ترسد خیلی آمده اند در طول تاریخ و جامعه بشری اظهار کرده اند که ما قلدر هستیم ما نمی ترسیم ما شجاع هستیم ولی زمان به یک جریان تلخ برخورد کردند به یک جریان وحشتناک و ترسناک برخورد کردند آنها هم مثل دیگران می ترسد خیلی قیافه نترسیدن به خود گرفته اند ولی درواقع ترسیده اند و نتوانسته اند درست عمل کنند چون وصل به خدا نشده خیال می کردند نمی ترسند می ترسیدند عرض کردم خیلی ها ادعای عشق می کنند تا زمانی شما را دوست دارند که خود در خطر نباشند سود داشته باشید همین که شما دیگر بارایشان فایده نداشتی سودی نداشتی یا خطر داشته باشی رهایت می کنند این عشق نیست هوس است شما زمانی که با یک مشکل برخورد نکردی خیلی اظهار قدرت می کنی و شجاعت می کنی این معلوم نیست شجاع باشی یک کربلایی پیش بیاید یا عاشورا شود جنگ شود تا معلوم شود تو چکاره ای می توانی آن ادعایی که کردی پیاده کنی یا نه ؟ما حرفمان این است که تنها راه اتصال است اگر متصل شده ای مطمئن باش مشکل هم بیاید می توانی تاب بیاوری و درست تصمیم بگیری چرا؟برهان آن چیست ؟
چرا ما می گوییم "الا بذکرالله تطمئن القلوب" چرا این آیه را شما همیشه می خوانی شما دیگر می خواهید دنبال آرامش باشید به غیر از خدا آرامش جایی هست که قدرت هست جاای که ثروت و علم عظمت و سلطنت هست قرآن می فرماید "هوالله الذی لا اله الا هو الملک القدوس السلام المومن المهیمن العزیز و الجبار و المتکبر سبحان الله عما یشرکون "سلامتی می خواهی آنجاست عزت و سلطنت و علم قدرت و هرچه که می خواهی آنجا هست اگر شما یک کسی دیگری را پیدا کردید که این ویژگی ها را داشت بروید کنار او آرام بگیرید ما معتقدیم غیر از خدا کس دیگری این ویژگی ها را ندارد :الملک القدوس و السلام المومن و المهیمن العزیز الجبار المتکبر "فقط خداست غیر از او کس دیگری این صفت را ندارد همه نیاز به او دارند تا درکنار او قرار گرفتند آرام می شوند زمانی که از او جدا شدند ناآرام هستند و اگر شما جای دیگری رفتید یک کسی یک طبیبی روانشناسی یک راه کار دیگری ارائه کرد مطمئن باشید آن راهکار جواب نمی دهد و اگر شما رفتید و آن کار را انجام دادید و بعد احساس کردید دیگر الان افسرده نیستید دیگر مضطرب و مردد نیستید فکر می کنید، تلقین به خودتان می کنید اگر یک حادثه ای پیش بیاید می بینید همان ترسو هستید و بلکه ترسو تر شده اید
صیرفی :بعضی افراد که انسان با آن ها همنشین می شود گاهی یک عالم گاهی یک کارگری گاهی یک پیرزن انگار درحیطه و پیرامون او آرامش وجود دارد انگار به همان ایمانی هست که او دارد یک معلم بازنشسته ای است
بسیاری از افرادی که با کمال احترام به همه پولدارها و تجار و دیگران شخص تیک های عصبی دارد ناراحت هست و شب خواب راحتی ندارد آرامش ندارد ولی آن کشاورز آرامش دارد
استاد غفاری :مومن دو کار می کند یعنی کسی که با خدا ارتباط برقرار کرده یکی اینکه به وجود خود و نفس خودش آرامش و امنیت دارد و دو اینکه به دیگران که با او مرتبط هستند امنیت می دهد شما زمانی که بایک مومن واقعی که از آرامش و اطمینان الهی که محصول ذکر الهی برخوردار هست زمانی که در جلسه او می نشینید و بعد از آن جلسه بلند می شوید هم همانطور احساس آرامش می کنید اثر ملاقات با یک انسان مومن است به قول مولوی گفت که می رود از سینه ها در سینه ها از ره پنهان سلام و کینه ها در مقابل با انسانی که شیطانی هست حالا به این کاری ندارم که پولدار باشد یا نه ،چون پولدار بودن و نبودن ربطی به این قضیه ندارد چه بسا انسان هایی که پول ندارند ایمان هم ندارند و یا انسان هایی که پول دارند ایمان دارند یا برعکس اینان ربطی به مکنت اجتماعی و مال و ثروت ندارد آن مربوط به ایمان است شخص ایمان دارد مرتبط با خدا هست یا مرتبط با خدا نیست اگر مرتبط با خدا باشد هم به خود امنیت می دهد و مومن امنیت بخش است هم به جامعه و اطرافیان خود آن امنیت را می دهد خلاصه برهان این است خدا عزت و عظمت و قدرت و علم است لذا کسی که رفت کنار خدا این علم خدا و قدرت خدا آرام می کند می شود الا بذکرالله تطمئن القلوب .
خدا برای اینکه انسان ها به آرامش برسند نمی نشیند تا انسان بیایند بروند کنار او ،جمله را دقت کنید ،یک وقتی شما طبیبی مطب داری تابلو می زنی ،دکتر روانشناسی، همه بیاید اگر کسی مریض هست شما بلند نمی شوی بروی خانه او ،او باید بیاید، پول بدهد و بیاد خدمت شما ،خدا این طور نیست اولیا هم اینطور نیستند آدم ها دنبال مریض می روند خدا می رود کنار انسان ها و می فرماید "هو معکم عین ما کنتم "فقط کافی است او را درکنار خودت ببینی، آرام می شوی نه خدا "لله جنود السموات و الارض" یعنی اگر شما چشمت را باز کنی می بینی همان ماری که در جلسه قبل گفتیم موسی عصا را به زمین گذاشت تبدیل به مار شد موسی ترسید و "ولا مدبرا و لم یعقب "رفت عقب و ترسید همان مار را اگر موسی درست نگاه می کرد مار را لشگر خدا می دید از لشگریان خدا می دید به امر خدامی دید لذا ترس معنا نداشت" لا یخاف لدی المرسلون "مرسلون نزد من نباید بترسند، آنها لشگر من هستند خدا کاری که می کند می آید کنار انسان ها قرار می گیرد یک خودش را نشان می دهد دو حالا این هم نکته هست یک وقت می گویید خدا نیست و باید بروم خدمت خدا این که اینجور نیست "معکم عین ما کنتم "ما از رگ گردن شما به شما نزدیک تریم حالا ممکن است بگوید خدا هست ما که نمی بینیم خدا خودش را مخفی کرده است نه بار ها گفته ام هنوز نشدیم قاعده ارائه را یک دفعه بیان کنیم خیال ما راحت بشود مدام گفتیم اما وقت نشده که خدا آمده کنار انسان ها قرار گرفت هدر مناسبت های مختلف در جریانات مختلف خودش را به شکل های مختلف به بشر هم نشان می دهد و می گوید من کنارت هستم نترس اگر کسی نمی خواهد ببیند آن دیگر ...
خدا می فرماید عده ای هستند "لهم قلوب لا یفقهون"چشم دارد با آن نمی بیند گوش دارد نمی شنود حالا اگر کسی خواست نفهمد کاری نمی شود کرد اصرار دارد نفهمد دارد تلاش می کند خدا را نبیند لذا عرض کردم این آیه را که" کاین من آیه فی السماوات و الارض" چقدر آیه خدا در آسمان ها ،یعنی آیینه خدا ،نشان خدا در آسمان ها و زمین هست بشر از کنار آن می گذرد نه اینکه فاصله داشته باشد "یمرون علیها "یعنی بر آن آیات می گذرد "وهم عنها معرضون" اعراض می کند .شما الان جلوی من نشسته اید من اگر بخواهم شما را نبینم باید چه کنم تو جلوی من هستی پیش روی من هستی من اگر بخواهم شما را نبینم باید صورت برگردانم تا نبینم این را می گویند اعراض یعنی ای بشر تو اگر بخواهی خدا را ببینی لازم نیست کاری کنی خدا جلو تو هست چشم باز کن می بینی تو تلاش می کنی نبینی ،قاعدتا وجودت را ترس می گیرد
صیرفی :محضر قرآن مشرف می شویم و برمی گردیم کلاس را ادامه می دهیم خداکند ما "لا یمسه الا المطهرون"شامل حال ما باشد و خدا اجازه مسح قرآن را با تمام وجود عطا کند
استاد غفاری :زمانی که شما ترس دارید تزلزل دارید مسلط برنفس خود نیستید حتما در زندگی تان این اتفاق افتاده که یک جایی فوق العاده ترسیده اید موقعی که آدم می ترسد دست و پایش را گم می کند و نمی داند چه کند اینجا واقعا از جریانی می ترسد یا اشتباهی می کند یا بلاخره یک خطایی سر می زند و گاهی یک خطای دیگر است که بلااخره هست اتفاق می افتد زمان ترس انسان دست و پایش را گم می کند و دیگر مسلط بر نفس خود نیست انسان های بزرگ برای اینکه دچار این چنین چیزی نشوند مدام تقاضا می کنند خدایا خودت را به ما نشان بده انسان های معمولی سعی می کنند که خدایی را دارد خودش را نشان می دهد نبینند "هم عنها معرضون "انسان های بزرگ چون می خواهند کارهای بزرگ کنند می گویند خدایا ما می خواهیم کار بزرگ کنیم لذا تو باید بیشتر به ما خودت را نشان دهی تقاضای ارتباط بیشتر رویت بیشتر می کنند تا بتوانند کارهای بزرگ کنند حضرت ابراهیم فرمود "اذ قال ابراهیم رب ارنی "نشانم بده اصلا گفتم کار خدا نشان دادن است حضرت رفت که در کوه گفت خدایه خودت را به من نشان بده "انظر الیک "این خیلی تقاضای خوبی هست که خودت به من نشان بده تا ببینمت. که چه بشود؟ شما او را دیدی چه می شود ؟آرام می شوی آن تزلزل ازبین می رود تزلزل که بین رفت مسلط بر نفس می شوی به فعلیت می رسی دیگر نصف و نیمه نیستی انسان کاملی انسان کامل انسانی است که به فعلیت رسیده یعنی انسان یک بر نفس خودش مسلط است چرا برنفس مسلط است؟چون خدا را می بیند بعد فرمود" ارنی "حضرت ابراهیم فرمود خدایا نشانم بده کیف تحی الموتی "نشانم بده چطور مرده را زنده می کنی یک جمله عرض کنم خیلی وقت ها به آیه جفا می شود موقعی که حضرت ابراهیم می گوید که به "کیف تحی الموتی" هدفش این نیست که مرده زنده کردن را ببیند هدف این است تو چکار می کنی یعنی می خواهد خدا را ببینید نه زنده شدن مرده را
می خواهم ببینم تو چطور مرده را زنده می کنی می خواهم تورا ببینم "قال اولم تومن قال بلی" مگر اطمینان نداری گفت دارم ولکن ایمان نداری گفت دارم "ولکن لیطمئن قلبی" این تقاضای همه بشریت است همه باید به خدا بگویند خدایا بیشتر خود را نشان بده خدا می فرماید مگر ایمان نداری چرا ایمان دارم من اگر رهایم کنی من دومین مرحله اطمینان نمی رسم باید مطمئن تر بشوم و بر نفسم مسلط شوم مرض باید درمان شود فرمود "قال فخذ اربعه من الطیر فصرهن الیک ثم اجعل علی کل جبل منهن جزاءا ثم ادعهن یاتینک سعیا و اعلم ان الله عزیز و حکیم "داستان جالبی هست جام را بگیرید و آنها را بکش گوشتشان را باهم مخلوط کن و هر تکه را بر سر یک کوه بگذار بعد آنها را بخوان بعد آنها می آیند و دوباره زنده می شوند و این چنین شد حالا قلب مطمئن شد قلب ابراهیم مطمئن شد قلب ابراهیم آرام شد "کذلک نری ابراهیم "نشانش دادیم "ملکوت السموات و الارض "پشت پرده ها نشان او دادیم آرام شد و ابراهیم را گذاشتن در منجنیق بینید چقدر مسلط است بر نفس عالم به جنبش افتاد که خدایا ابراهیم است این آتش این قدر بزرگ است که نمی شد دست و پای او را گرفت و در آن انداخت نمی شد نزدیک آتش شوند مجبور بودند با منجنیق بیاورند که ابراهیم را پرتاب کنند 40 شبانه روز هیزم جمع کردند تا ابراهیم را بسوزانند ملائک آمدند و گفتند خدایا ابراهیم را نجات بده این آمد و آن یکی آمد تا جبرئیل آمد گفت "هل لک من حاجه "می خواهی کاری برایت کنم ؟اطمینان را ببینید انسان بزرگ می شود خدا را بیشتر از دیگران دیده است فرمود"اما الیک فلا"به تو ،نه "حسبی الله و نعم الوکیل" حالا جبرئیل نگران ابراهیم هست و ابراهیم اصلا نگران خود نیست چون خدای جبار را دیده است جبرئیل گفت از خدا بخواه "فاساالله فقال حسبی من سوالی علمه بحالی"مگر خود او نمی بیند که باید ابراهیم این قدر آرام باشد آن نتیجه را دارد "قلنا یا نار کونی بردا و سلام بردا و سلاما علا ابراهیم این نتیجه ارتباط است نتیجه آن درخواست رویت است لذا ما هم باید درخواست کنیم یکی از دعاهایمان این باشیم به جای اینکه بشنیم پای سجاده و از دنیا بخواهیم بگوییم خدایا خودت را نشان بده تو زیبایی تو باعث اطمینان و آرامشی بیشتر ببینیمت تا این ناآرامی ها درمان شود و درمان فقط خدا هست
صیرفی :الهی چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار