یاد خدا 12 دی 1400
قواعد قرآنی با حضور حجت الاسلام و المسلمین عظیمی
(متن برنامه 12 دی 1400)
صیرفی : بسم الله الرحمن الرحيم
الذین آمنوا وتطمئن قلوبهم بذکرالله الا بذکرالله تطمئن القلوب
اللهم صل علی فاطمه وابیها و بعلها وبنیها و سرمستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
سلام خدا بر پیامبر رحمت و خاندان مطهر و پاکشون اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد و عجل فرجهم
سلام خدا برحضرت زهرا وسلام خدا بر امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف و سلام خدا به شما اهالی
ارجمند یاد خدا خیلی خوش آمدید وقتتان بخیر باشد
ایام فاطمیه را محضرتان تسلیت عرض می کنم خوشحالیم که توفیق پیدا کردیم با یاد و فکر خدا کنار شما
همنشین باشیم و شکر ویژه برای حضور سرور ارجمندم استاد تفسیر قرآن کریم استاد سید محمد حسین
عظیمی عزیزهستیم .سلام علیکم و رحمت الله
استاد عظیمی:سلام علیکم و رحمه الله خدمت بینندگان عزیز هم سلام عرض می کنم و درخدمت شما هستم
صیرفی :خیلی خوش آمدید قدم به روی چشم نهادید ممنون از قبول دعوت از مقدس قم قواعد قرآنی سوغات
استاد عظیمی است حاصل عمر شیرف ایشان بیش از 40 قاعده تا کنون از حضور محترم ایشان یاد گرفتیم
هر قاعده یعنی دسته بندی نوعی از تفسیر موضوعی قرآن کریم که خود استاد این ابداع و این شکل کار را
به نتیجه رساندند و نزدیک به 9سال است که در برنامه یاد خدا از ایشان یاد می گیریم قاعده اخیری که از
حضورشان یاد گرفتیم قاعده تثبیت در قرآن کریم هست که خیلی هم قاعده کار گشایی هست و خیلی ها از
ترس و تشویش نا آرامی ها و اضطراب ها شکایت دارند غصه دار هستند دنبال دکتر و راهکار هستند
قرآن بهترین نسخه است برای همه .
خلاصه ای از جلسه گذشته را مرور کنیم و برگردیم
خلاصه جلسه گذشته :"الشیطان یعدکم و الفقر "شیطان وعده فقر می دهد می گوید اگر انفاق کنی از دست
می دهی خدا می گوید خمس بده و زکات بده ؟نده، تو چیزی نداری همین مقدار کمی هم که داری از دست
می رود اگر از دست دادی تمام می شود "و یامرکم "وعده و امر می کند دقت بفرمایید اول "یعدکم" وعده
سختی می دهد بعد برای اینکه شما از آن سختی ها فرار کنید یامرکم تا وعده ندهد امر نمی کند .
تو تا زمانی که در این بدن هستی خودت هستی و تنهایی باید بترسی یک راه داری راه این است که بروی
نزد خدا "خلق الانسان خلق هلوعا *اذا مسه الشر جزوعا *و اذا مسه الخیرمنوعا "الا المصلین "کدام مصلی
آنکه دائم در نماز باشد یعنی قرآن می فرماید با ارتباط با خدا نا آرامی ها تسکین نا آرامی ها و ترس ها
تبدیل به امنیت خوف تبدیل به اطمینان "لا خوف علیهم و لا هم یحزنون "تردید ها و تزلزل ها تبدیل به تثبیت
می شود .
صیرفی:خیلی ممنونم تقاضا و تمنای همیشگی ما تماشا و خواندن فرمایشات شما عزیزان هست ازهمراهی
برنامه خودتون را با این نکات راهنمایی می کنید 30000720 هرنکته که فکر می کنید به بهبود
وراهنمایی برنامه خودتون تاثیر گذار ارسال کنید شما اهالی اتاق فکر برنامه هستید شماره سازمان162
روابط عمومی سازمان فرمایشاتتان را تلفنی بفرمایید صفحه یاد خدا در فضای مجازی
@yadekhoda_qtv
اگر برنامه به دلتان نشست اعلام بفرمایید.
حاج آقا با افتخار محضر شما هستیم بفرمایید.
استاد عظیمی:بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین وصل علی محمد وآله الطاهرین لاسیما بقیه الله اعظم
فی الارضین روحی و ارواح العالمین له الفدا
بحث ما در قاعده تردید تزلزل و تثبیت بود گفتیم این قاعده از 4قاعده تشکیل شده است از 4اصل تشکیل شده
است اصل اول اینکه همه انسانها بدو استثنا به مقتضای فقر و ضعف و جهلشان ترسو هستند محزون هستند
مایوس ،مردد ،متزلزل ،ناآرام هستند و نتیجه افسرده هستند اصل دوم این شد که این صفات هفتگانه که نتیجه
منطقی ویژگی های ذاتی انسان است قابل انفکاک است از انسان یعنی انسان است کا قاعدتا باید این 7ویژگی
را داشته باشد می تواند هم نداشته باشد می تواند نترسد مردد نباشد متزلزل نباشد نا آرام و افسرده هم نباشد
اصل سوم این بود که برای اینکه این صفات متوقف کننده ،این صفاتی که باعث تعطیل شدن این دستگاه می
شود دستگاه وجودی انسان می شود از بین برود هیچ راهکاری وجود ندارد مگر اینکه انسان پناهنده به
حضرت باریتعالی بشود راه دیگری ما سراغ نداریم اصل چهارم این بود که این صفات 7گانه هما نطور که
می تواند نابود شود و ازبین برود می تواند برعکس تقویت بشود و انسان ترسو تر مایوس تر نا آرام تر
بشود و نابود بشود بخاطر این صفات که البته این کار شیطان است در مورد مطلب اول که همه انسان ها
اینطور هستند شما زمانی که به قرآن مراجعه می کنید می بینید که علت اصلی اینکه انبیاء آمدند و دستوراتی
دادند وعموم و عمده و اکثر مردم هم از انبیا پیروی نکردند و در مقابل ایشان ایستادند همین ویژگی ها بود
یعنی انسان به مقتضای اولیه خود به اصل اول می ترسید پیغمبر آمد و حرفی زد و ترسید محزون بود مردد
بود متزلزل بود لذا تمکین نکرد در مقابل انببیاء و در مقابل ایشان ایستاد خوب که بررسی می کنید می بینید
نتوانست بر ترس خود غلبه کند و برعکس شیطان هم آمد و این انسان ترسو را ترسو تر کرد این انسان
محزون را محزون تر کرد مایوس را مایوس تر کرد لذا در مقابل انبیاء تمکین نکرد من 2نمونه قرآنی
عرض کنم جلسه قبل درباره برادران حضرت یوسف صحبت کردیم که آن ترس باعث شد حضرت یوسف
را درچاه بیاندازند و ادامه ماجرا .
در سوره بقره آیه 249و 250داستان طالوت و جالوت را بیان می کند نکته جالبی در این داستان هست
"فلما فصل طالوت و بالجنود "با اینکه جناب طالوت از شهر خارج شد به همراه لشگر و حرکت کرد به
سوی جنگ در مسیر که می رفتند به لشکریان خود گفت "قال ان الله مبتلیکم بنهر "یک رودخانه ای پیش
روی ما خواهد بود که قرار است خداوند شما را با این رودخانه آزمایش کند شما به این رودخانه مبتلا
خواهید شد.
یک قانون داریم طالوت یک مرد الهی یک فرمانده "فمن شرب منه فلیس منی و من لم یطعمه فانه منی "الا
من اعترف "شما زمانی که به این رود خانه رسیدید نباید از این رودخانه بنوشید وآب بردارید و هرکس از
این روخانه بنوشد ازمن نیست از ولایت من بهره مند نیست .این یک دستور است دستور عجیبی هم هست
دارد به جنک می رود و مسافرت و دنبال آب می گردد به آب برسی و آب ننوشی"الا من اعترف غرفه بیده
"مگر اینکه اگر کسی خواست یک مشت آب بخورد بیشتر از این کسی حق ندارد بخورد شما خودتان را
جای آن لشگر بگذراید کسی فرمانده شده است قاعدتا زمانی که شما به رودخانه رسیدید فرمانده بگوید آب
بخور و آب هم بردار چون به جنگ می رویم این فرمانده دقیقا برعکس فرمان داد گفت آب که نباید بخوری
آب هم خوردی از من نیستی از ولایت من بهره مند نیستی .
مردم چه کردند به نظر شما انسان چه می کند ؟ انسانی که جاهل است و حکمت ها را نمی فهمد دلایل احکام
را نمی داند و نمی شود برای وی توضیح داد ونمی شود درکلاسی همه چیز را برای همه توضیح داد مردم
باید یک جاهایی اطمینان کنند من بارها در این برنامه گفته ام شخصی رفته است دکتر وقت هم نیست دکتر
نسخه ای به داده و گفته باید عمل جراحی بشود نمی شود برای بیمار توضیح داد .نه دکتر وقت توضیح دادن
دارد و نه اگر توضیح دهد او متوجه می شود او باید اینجا اعتماد کند لشکر دارد حرکت می کند به سمت
جنگ فرصت نیست همه ماجرا را برای همه انسان توضیح دهد بر فرض اینکه فرصت توضیح هم باشد
مگر همه متوجه می شوند نمی توانند همه زوایای قضیه را درک کنند یک مرد الهی که ارتباط با آسمان
دارد یک چیزهایی را فهمیده همه چیز را نمی شود توضیح داد اینان باید به فرمانده خود اعتماد کنند قانون
امروز هم همین است امروز در جنگ که سرباز نباید با فرمانده خود چون و چرا کند امروز هم همین
است فرمانده دستور داد و تو سربازی باید انجام بدهی
فرمانده دستورداد نباید از این آب بنوشید مردم چه کردند ؟ یا اگر ما بودیم چه می کردیم ؟رسیدیم به دریاچه
تشنه هستیم بلاخره به جنگ می رویم باید آب بخوریم "فشربوا منه الا قلیلا منهم "همه از آب نوشیدند یعنی
این جمعیت کثیر که قرار بود ازآب ننوشند همه خوردند مگر یک عده کم .
"فلما جاوزه هو الذین آمنوا معه قالوا":موقعی که از رودخانه گذشتند این جمعیت که علامه طباطبایی می
فرماید قاعدتا باید قابل خوردن باشد باید این حرف را زده باشند زمانی که رفتند در برابر لشگر جالوت
قرار گرفتند اینان که آب را خورده بودند نمی دانم در این آب چه بود چه معجونی در آب بود
"قالوا لا طاقه لنا الیوم بجالوت و جنوده"ما حریف جالوت و لشگر وی نمی شدیم ببینید چه خاصیتی در آب
وبود که روحیه اینان را از بین برد واز طرف ی"قال الذین یظنون انهم ملاقوا الله "اما آنان که آب نخورده
بودند وگمان می کردند در این جنگ شهید می شوند و با خدا ملاقات می کنند گفتند
"کم من فئه قلیله فئه کثیره "چه بسیار گروه اندکی که در تاریخ بودند و بر گروه کثیر پیروز شدند .چرا ما
باید شکست بخوریم "باذن الله والله مع الصابرین "و لما برزوا لجالوت و جنوده قالوا "و رفتند در برابر لشگر
جالوت ایستادند و گفتند "ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا "دقیقا و ثبت آنان متزلزل شدند اینان گفتند خدایا
ما مثل آنان نشدیم "افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین" و بعد در آیه 251
می فرماید " فهزموهم باذن الله و قتل داود جالوت "لشگر جالوت موفق شدند لشگر عظیم جالوت را شکست
بدهند و جناب داوود هم جالوت را کشت و حالا این قضیه را به خوبی بررسی کنید که انسان یک جایی
سخن ولی الله را رها کرد ولی الله هم گفت "فمن شرب منه فلیس منی "اگر از این نوشیدی دیگر از من
نیستی یعنی من نمی توانم برای تو کاری کنم انسانی که دستش از دست انسان کامل جدا می شود انسان
کامل یعنی وسیله ارتباط با خدا یعنی وصل به منبع قدرت و عظمت ملک حیات و هر چه که ما به آن نیاز
داریم تا دستت را از انسان کامل رها کردی و ما یاداوری کردیم که اگر این کار را بکنی چه اتفاقی می افتد
همان مثالی که عرض کردم خدمت شما مثل همان کش که کشیدید تا آن را رها کردید بر می گردد به جای
خودش شما یک متر این کش را کشیدید اما اگر رها کنید 20 سانت می شود انسان قدش کوتاه است علمش
کم است قدرت ندارد باید متصل بشود به منبع پر قدرت و عزت و عظمت نباید آنجا را رها کند اگر رها کند
خودش چیزی نمی داند خودش چیزی نمی فهمد خودش چیزی ندارد کاری نمی تواند انجام بدهد باید بترسد
و لذا سقوط می کند ترس که بیاید همان کاری که گفته نکند انجام می دهد می گویند از این آب نخور
می گوید تشنه هستم و خورد آن آب شور بود آب دریا بود او تشنه تر شد نه تنها نیاز ش کم نشد بلکه نیازش
بیشتر شد و شکست خوردآنها که اهل علم هستند دقت بفرمایید اصل اول را توضیح بدهم اصل اول یعنی
انسان را اگر رها کنند باید بترسد انسان به مقتضای انسان بودن باید بترسد باید محزون باشد چون فقیر است
جاهل است ناتوان است اگر بخواهد نترسد باید به جایی که آنجا قدرت و عظمت است متصل بشود .
صیرفی :محضر قرآن مشرف بشویم و آیاتی که در مورد آن صحبت خواهیم کرد را می شنویم
استاد عظیمی :دستور جنگ داده شد یک عده ای می خواستند فرار کنند آنها که می خواستند از زیر بار
جنگ شانه خالی کنند چه کسانی بودند قرآن در دعای پشت سر هم می گوید عده ای که به روز قیامت اعتقاد
دارند اینان از تو اجازه نمی گیرند که درجنگ شرکت نکنند چه کسانی اجازه می گیرند در جنگ شرکت
نکنند.
"انما یستاذنک الذین لا یومنون بالله و یوم الاخر وارتابت قلوبهم "یعنی دقیقا همان قاعده ای که گفتیم آنهایی
که هیچ داشته ای به ظرف وجودشان اضافه نشده یعنی آن کش ،کش نیامده ، چیزی ندارند خلق شده اند
هلوعا منوعا جزوعا عجولا خلق شده اند و هنوز هم همان هستند" لا یومنون بالله و الیوم الاخر" .تربیت
نشدند هنوز هم همان هستند "وارتابت قلوبهم "این قلب شان پر از ریب است پر از شبه و سوال است پر از
اشکال است تردید دارند .
به تعبیر دقت کنید "وارتابت قلوبهم "گفتم این تردیدها مقتضای اولیه انسان است انسان چون جاهل است تردید
دارد باید داشته باشد عالم که تردید ندارد چه کسی تردید دارد جاهل "و ارتابت قلوبهم "اینان به ایمان
نرسیدند "الذین یمنون بالغیب" باور نکردند خبرهایی پشت پرده است روز قیامت را باور نکردند در همان
جهل اولیه خود باقی ماندند جهل اولیه "وارتابت قلوبهم "این قلب می لرزد ریب دارد ثبات و سکون و آرامش
ندارد بی قرار است "فهم فی ریب هم یترددون "از این بهتر می شود بی قراری را بیان کرد .
"فهم فی ریبهم یترددون "از این بهتر می شود بی قراری را بیان کرد چه مقابله زیبایی کرده یه عده فرمان
جنگ آمد راحت و سبکبار رفتند و جنگیدند و کشته شدند و از این جهان گذشتند
اما "فی ریبهم یترددون" نبودند هیچ تردیدی نداشتند اینان همان کسانی بودند که صاحب قدمها ثابت بودند
اینان صاحب اندیشه های محکم و استوار بودند یک ذره تردید نداشتند اما اینان که ماندند و نرفتند جنگ
و حتی یک سیلی نخوردند اینان "فی ریبهم یترددون "در درون خود مدام این طرف و آن طرف می روند
نه این طرف هستند و نه آن طرف تردید دارند یعنی عذابی از درون دارند و خوشان را عذاب می دهند
و این ریب درون هست و تردید هست که نمی گذارد اینان حرکت کنند.
و اینان دستشان را از دست انسان کامل که پیغمبر کشیدند اگر دست گذاشته بودند در دست انسان کامل آرام
می شدند با آرامش سر به شمشیر می دادند با مستی شمشیر را می پذیرفتند و احساس درد هم نمی کردند در
آیه 186سوره اعراف و همچنین آیه 11سوره یونس یک تعبیر وجود دارد در این آیه که آن اصل و قاعده
اول را کاملا توضیح میدهد "فمن یضلل الله فلا هادی له "هرکس را خدا اضلال کند به هیچ وجه هدایت نمی
شود و کسی نمی تواند اورا هدایت کند این تعبیر را ببینید "و یذرهم فی طغیانهم یعمهون "و خدا اینان را
رها می کند تا در طغیانشان سر گردان باشند باز مثال را تکرار می کنم دقت کنید کش را شما کشیدید شد
نیم متر شد یک متر اگر آن را رها کنید چه می شود لازم نیست کاری انجام بدهید کافی است آن را رها کنید
همین که آن را رها کنید به خودی خود به حالت اول باز می گردد این آیه هم همین را می فرماید می گوید
خدا رهایش می کند "یذرهم "یعنی رها می کند زمانی که رها شد چه اتفاقی می افتد
" فی طغیانهم یعمهون " در آن طغیان سرگردان می شود دارد طغیان می کند و فکر می کند دارد لذت می
برد مستی می کند اما نمی فهمد دارد چه می کند وبه مقام تثبیت و استواری نمی رسد تعبیر دو را هم ببینیم
در سوره یونس می فرماید "فنذر الذین لایرجون لقاءنا فی طغیانهم یعمهون" (فنذرو) یعنی رها می کند یعنی
قرار نیست ما کاری کنیم که شمر بن ذی الجوشن بشود شمربن ذی الجوشن یا یزد بن معاویه بشود یزید بن
معاویه .بله اگر کسی بخواهد بشود حسین بن علی (ع)و کسی بخواهد عباس بن علی بشود باید یک کاری
برای او انجام دهیم اما آنها که باطل شدند لازم نیست کاری کنیم فقط کافی است رهایشان کنیم یعنی اگر انسان
را رها کنیم که خود باشد حضورش پر از ترس است پر ار عیب و پر از یاس و نابود می شود
لذا "فی طغیانهم فنذرالذین لایرجون الذین لقاءنا "رها می کنیم کسانی را که امیدی به ملاقات ما ندارند
"فی طغیانهم "تا در طغیانشان سرگردان باشند رها که شود خود سرگردان می شود قدش بیشتر از این نیست
همین میزان است یعنی خود جاهل است خود فقیر است ناتوان است باید بترسدمحزون باشد مایوس باشد مردد
و متزلزل باشد نا آرام باشد و افسرده باشد تا اینجا مطلب اول قاعده تثبیت را توضیح دادیم که اصل اولی در
انسان ترس و یاس و حزن و تحیر و تزلزل و ناآرامی بی قراری و افسردگی است
صیرفی :که تمام دردهای بشر همین است و بابت آن هم بسیار هزینه می کند
استاد عظیمی :چون رها شده و دستش را از دست انسان کامل جدا کرده پناه گاه را گم کرده این مقتضای
وجود او است اگر بشر ترسید نباید بگوید چرا بشر باید بترسد مگر اینکه به انسان کامل و خدا پناه ببرد اگر
چنین کرد بله نمی ترسد ولی قاعدتا ما می ترسیدم و باید متوقف بشویم باید پر از حزن و اندوه باشیم باید پر
از یاس باشیم چون خودم هستم من به خود که نگاه کنم چیزی ندارم
صیرفی :الهی به حضرت زهرا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستکار