تاریخ انتشار: شنبه 7 اسفند 1400
تعداد بازدید: 60

یاد خدا 25 آذر 1400

آیات الاخلاق با حضور حجت الاسلام و المسلمین غفاری (متن برنامه 25 آذر 1400)

صیرفی: الذین آمنو و تطمئن قلوبهم الی بذکرالله تطمئن قلوب بذکرالله

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها سر مستودع فیها بعدد ما احاط به علمک*

سلام خدا بر پیامبر رحمت و خاندان مطهر و پاکش (اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم )سلام خدا برامام مهدی عجل الله تعالی فرجه شریف سلام خدا به شما اهالی ارجمند یادخدا وقتتان بخیر خیلی خوش آمدید خدارو شکر می کنیم که توفیق پیدا کردم بازهم محضر شما عزیزان همنشین باشم و افتخار می کنم که این لحظات عمرم را با یاد و ذکر خدا سپری خواهم کرد محضر سرور ارجمندم معلم اخلاق عزیزمان جناب حجه الاسلام و مسلمین جناب استادغفاری عزیز قدم رنجه کردند سلام علیکم و رحمت الله

استاد غفاری: سلام علیکم ورحمت الله محضرعموم بینندگان عزیز ومشتاقان معارف الهی و جویندگان راه سالم هدایت سعادت حقیقی عرض ادب و تهیت دارم

صیرفی: خیلی خوش آمدید ممنونیم از قبول دعوت و قبول زحمت .در محضر استاد غفاری برمحور آیات الاخلاق گفتگو می کنیم و عنوان درس کلی که یاد می گیریم اما چند جلسه اخیر را به کلید واژه مراقبه و تفکر و این دو بالی که به هم کاملا مرتبط بودند پرداختیم و استاد در رابطه با آن صحبت کردند و مطالب زیادی آموختیم .

خلاصه جلسه قبل را می بینیم و برمی گردیم با هم کلاس درس امروز را آغاز می کنیم .

خلاصه جلسه گذشته :*لتبین للناس ما نزل الیهم* که مردم خبر دار بشوند برای آنها چه فرستاده شده خبر را برسانید که ما ملاحظه کنید *و لعلهم یتفکرون *امید است که اینان تفکر کنند به فکر فرو بروند که آیا این وضعیتی که من دارم و دلم را خوش کرده ام آیا درست است شاید آرامش قبل از طوفان است.

شاید بعد این آرامش یک سونامی در راه باشد که وجود من را بر هم بریزد هلاکم کند پس اینکه این همه در امثال این برنامه و بعضی بزرگواران تاکید می کنند و هشدار می دهند که جدی باشید چون واقعا در وجود ما استعدادی نهفته شده که اگر بیدار بشود در وجود ما قیامت به پا می شود قیامتی بسیار دلنشین ما خودمان را می یابیم .

غفلت خواب است، انسان از حقیقت منصرف می شود در خواب است چه می شود ما از اطرافمان غافل می شویم اطراف هم اگر فقط ماده باشد خواب جسمانی ما را غافل می کند اطراف اگر یک حقایقی باشد که این ماده ظهور آن باشد،اطراف اگر باطن عالمی باشد غیبی باشد که آن ماده از آنجا سرچشمه می گیرد ماده جلوه کوچکی ازآن باشیم ما نسبت به آن خواب هستیم مکرر عرض کردم اگر واقعا می خواهیم قلبمان آرامش را تجربه کند باید صادقانه بیاییم و بگوییم که خدایا تو مرا خلق کردی ودر من قوایی قرار دادی ،ظاهری و باطنی و تو می دانی من چه کسی هستم می خواهم آنگونه باشم که تو می پسندی

صیرفی :شماره پیامک برنامه 30000720 مسیر ارتباط ما و شما هست قبل از برنامه تهیه کننده محترم برنامه جناب آقای حسین زاده به استاد غفاری در مورد همین موضوع صحبت می کردند حاج آقا غفاری فرمودند سوالات مردم را حتما برای من ارسال کنید تا در جریان قرار بگیرم و پاسخ آن را بتوانیم در برنامه به قدری که با موضوع برنامه مرتبط باشد حتما به آن بپردازیم ممنون لطف شما هستیم.در فضای مجازی هم صفحه ما را دنبال کنید و به اشتراک بگذارید که این حرکت در واقع صدقه جاریه است.

حاج آقا غفاری برای ما از مراقبه فرمودند و از تفکری که می تواند مفید باشد استاد تفکر خیلی مهم است اما نگرانی که شاید در ذهن ما وجود دارد ما در طول زندگی روزمره وقتی وارد علم زندگی مادی می شویم دنیا و مشکلاتش افکاری مختلفی سراغم ما می آید آن تفکر مفیدی که شما فرمودید بتواند ما را به مراقبه برساند و به نتایج سازنده آن برساند گاهی ممکن است تحت شعاع قرار بگیرد فکر گذران

امورات اتفاقات مختلفی که در طول روز برای ما می افتد باعث شود ما به حاشیه برویم گاهی ممکن است افکار شیطانی هم باشد مقایسه های بی جایی که می شود خدای ناکرده توقع های بی جایی که از خدای متعال داریم باعث می شود ما به خطا گرفتار بشویم و اصلا تفکر نتیجه معکوس در برداشته باشد .

استاد غفاری :بسم الله الرحمن الرحیم بسیاری از کسانی که خواستند به سمت سعادت حرکت کنند بعد مدتی بعضی ازآنها ،بریدند و دیدند نمی توانند و گاهی بدبین شدند و شیطان غلبه کرد و رفتیم سراغ آسیب شناسی چون این یک نکته را اساتید و علما بزرگ تذکر دادند راهی نیست که انسان به سلیقه وهوس بپیماید.مثلا در کنار کارهای دیگر مثل اینکه کسی بگوید من درسم را بخوانم زبان خارجه را هم در کنارش بیاموزم که وقتی هم برای آن می گذارم و ربطی هم به کارهای دیگر من ندارد یا من بخواهم در کنار مثلا برنامه های مطالعاتی فرض کنید از ستاره شناسی هم مطالبی بدانم ومی روم مطالعات ویژه دارم و ربطی هم به آن یکی برنامه هایم ندارد ملاحظه کنید اگر برنامه ای دیگری که دارم زیاد من را درگیر کند یعنی چون بحث مطالعاتی حالت ستارگان را من در حاشیه قرار داده بودم برنامه های اصلی می آید و این را کنار می زد و به حاشیه می راند .

مثلا من الان مطالعاتی دارم و دچار بیماری می شوم و باید به دنبال علاج باشم معالجه را اگر در حاشیه قرار بدهم شاید درمان بشوم و شاید هم درمان نشوم یعنی اینکه حس کردم من بیمار هستم و باید دنبال درمان بروم ونمی توانم به این موضوع برخورد حاشیه ای و کم اهمیت داشته باشم پس برنامه های انسان بر دو قسمت تقسیم می شود برنامه اصلی و مهم و اولویت هستند ودرمتن برنامه های جاری قرار می دهد با برنامه های حاشیه ای برخورد حاشیه ای با معارف و امری به نام تفکرنتیجه بخش نیست.

یعنی باید انسان از اهمیتی که به خود قائل است و اهمیتی که به سعادت خود قائل است را در اولویت قرار بدهد بلکه اگر ببیند هیچ برنامه ای به اهمیت این نیست این برنامه اصلی را در محور قرار دهد باید تمام برنامه ها زیر مجموعه این برنامه اصلی باشند ودر واقع مثل مرکز سنگ آسیاب همه برنامه ها به دور این می گردند یعنی به جای اینکه این ضربه ببیند چون در مرکز قرار گرفته است برنامه های دیگر نسبت به آن تغییرکنند

توجه کنید که این تفکر نیامده است در کنار زندگی قرار بگیرد این تفکر آمده زندگی را معنا ببخشد نحوه برخورد من با حوادث و نوع نگاه من به دنیا آمده است با این تفکر عوض بشود مبادا تصور کنیم خواسته ایم با این تفکر نمازی بخوانیم مثلا حجابی مراعات کند اینها که از ملزومات است اما اصلی ترین عنصر این است که باید این در من حل بشود که آیا من تنفسم را باید به عشق کسی بکشم یا نه ؟ راه رفتن من باید به عشق کسی باشد ؟ باید بفهمم کجا نشسته ام .

همیشه در محضر رب العالمین هستم .در خلوتم با مخلوقی هستم یا نیستم ؟ این اساس دین است فرمودند *هل الدین الا الحب*این دین در وجود انسان زنده بشود و دل من جایگاهش را پیدا کند آن وقت کم تر امکان دارد که همه چیز را کنار بزنند چرا؟ چون این مسئله در مرکز قرار گرفت و من رفتم شاگرد خوبی شدم برای اهل بیت و برای کسانی که علم قرآن و علوم معارف اهل بیت را داشتند صادقانه رفتند و پیدا کردند و همراهی کردند نگوید که نمی شود اگر پیدا کرد قطعا چنانچه تلاش بکند خدا می رساند . مریض سخت تحقیق می کند تا پزشک معتمد را پیدا می کند در این موضوع هم همینطور است آن عالم با تقوای کاملا مورد اعتماد می داند که علم کافی دارد و اخلاص وتقوای کامل دارد با علوم قرآنی آشنا می کند وکمترین خاصیت آشنا شدن این می شود که جزء و خاصیت های اولیه است دیدگاه من نسبت به عالم عوض می شود کل عالم ماده با همه شکوهش چیزی کوچک و کم اهمیت دیده می شود. چرا؟ چون در مقابل آخرت قرار نمی گیرد .

روایتی را برای عزیزان هدیه کنم .خداوند به حضرت سلیمان ملکی داد سلطنت داد که خیلی عجیب و عظمت آن بی نظیر بود جن مسخر و باد تحت امر و تسخیر ایشان بود یعنی با اعجاز الهی یک شئونات ایجاب کرد به ملک سلیمان. سلیمان که جن وانس تحت فرمان او قرار گرفته گفت عجب ملکی عجب سلطنتی و چه عظمتی سلیمان جواب داد که *سبحان الله* لتسبیحه فی صحیفه مومن*یک سبحان الله در نامه عمل مومن *خیر مما اعطی* سلیمان از تمام این ملک بالاتر است علت بیان فرمودند ملک سلیمان که آنچه از مادیات که در اختیار ما است ریاست و جاه و مقام در مقابل آن اصلا قابل شمارش نیست سلیمان با آن ملک بیان کرد که یک سبحان الله در نامه عمل مومن بالاتراست چرا ؟فرمود: والتسبیحته تبقی و هذا فنا*دنیا فانی است مومن جزء اولین مطالبی که برای او حل می شود این است که فانیات با همه شکوهشان قابل دغدغه نیستند تکلیفی دارند نسبت به همسر و فرزند تکلیف دارم نسبت به کارم وظیفه دارم نسبت به خوراکم به خانه و امکانات وظایفی دارم لکن نگاه کجا هست ،به برکت تفکر دل می شود جای خدا و اولیاء خدا ،جای امیر مومنان می شود ،جایگاه رسول الله ،امام حسین ،جای صدیقه طاهره،دل جایگاه خدا و محبوبان خدا می شود .

آیا امکان دارد حشره ای ناچیز زندگی ما را برهم بریزد یا گردی که در هوا معلق است بگوییم برنامه ما را بر هم ریخت خنده دار هست چون آن گرد ارزشی ندارد که ذره خیلی ناقابلی است تمام این اوضاعی که دل مارا گرفته است ذره ای ناقابل میشود ذرات ناقابل دیگر امکان دست اندازی به وجود ما ندارد یعنی ما تازه عظمتمان را میابیم تازه شکوه زندگی را می یابیم یک آب خوردن، یک سلام، یک سبحان الله در عالم به قدری نورانی می شود و عظیم می شود که خدای متعال که خالق تمام عالم است از ما تشکر می کند آنوقت ما شکوه زندگی را می فهمیم .

انبیا ما را دعوت کردند که ما زنده بشویم و در جلسه قبل عرض کردم عزیزانم روی این تفکر کنند زندگی یعنی با خدا بودن یعنی به عشق او حرکت کردن یعنی او را فراموش نکردن چون او بی نظیر است چون او* لا شریک له *چون من فقط مال او هستم و او مدیر من است من لذت می برم که مدیر من کسی است که اگر امکان داشت به فرض محال که به من بگویند اموراتت به دست خودت می دهیم ،می گویم نه من جاهل هستم من عاجزم من ضعیفم اموراتم باید در دست آن قادر باشد باید در دست آن ارحم الراحمین باشد .کی مریضی برای من خوب و به مصلحت است، این راهم نمی فهمم ،بی پولی خوب و به صلاح من است؟ نمی فهمم. پول صدمه می زند یا نمی زند؟ نمی فهمم هیچی بلد نیستم . چرا؟ چون یک دیوار بین من وخودش فاصله می اندازد.

من در حجاب زمان و مکان گیر کرده ام باید از خالق زمان و مکان مدیریت بشوم لذا من لذت می برم از اینکه او به من اجازه داد می روم دنبال دنیا اجازه نداد نمی رفتم چون او تامین می کند مرا ، و او عنایت می کند. او تکلیف کرده، پس اصل قضیه این آیه زنده می شود.

این آیه مهمی است * ما عندکم ینفذ و ما عندالله باق* کسی که توحید را فهمید کسی که حاکمیت الهی را فهمید کسی گذران عمر را دید گذران این دنیای فانی را دید او این آیه را با تمام وجودش لمس می کند *ما عندکم ینفذ* چیزی بخواهد بماند باید از ناحیه خدا مددش برسد آنکه پایین ،پیش ما است این مال و این جاه و این اسم ورسم و تعارفاتی که باهم داریم همه را فرمود حفظش نمی کنم فرمود این ها را فانی قرار دادم اینها از دست می رود *ماعندکم ینفذ* آنچه پیش شما است به ناحیه حضرت حق وصل نشده ونابود می شود کف روی آب است .

چه می ماند؟ من آنچه می ماند را می خواهم. اگر می خواهی زرنگ باشی آنی که می ماند را می خواهی *یا ما عند الله باق* آنی که پیش خدا است می ماند. خوبی ها مال خدا است هرکاری که به عشق خدا باشد می ماند چون با عشق خدا وصل می شود به*و ما عند الله *با این اتصال وجود من هم می ماند و فنا نمی شود دلم زنده می شود این دل زنده به نور خدا ،سلطنتی می کند که هیچ پادشاه در عالم آن لذت را نبرده است ولو فقیر باشد ولو محتاج نان باشد این اتفاق برایش رقم می خورد .

مرد خدایی بود خادم مسجد بود همسر او هم اهل فهم و درک بود موحدانه زندگی می کردند میگفت روزه بودند و در را زدند رفتم دیدم بنده خدایی چیزی می خواهد چیزی نداشتم برای افطار خانم نان پخته بود من گفتم سهم خودم را می دهم. مرد خدا بود در پی اینکه حالا چه کنیم و چی بخوریم نبودند به عشق خدا می دادند چون خیالشان راحت بود که خدا عنایت می کند چون می دانستند خدا رهایشان نمی کند گفت من نانی دادم خانم شنید گفت که بود جواب دادم سائلی بود من نانم را دادم خانم گفت سهم نان من را هم بده ودر نهایت بدون افطارماندیم.

ببین چقدر سخت زندگی می کردند. نه ،برایشان آسان بود خدای من می گوید اینطور خوب است .با خدا نباید چون وچرا کرد.

* زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت *لذا بفهمد که آن شمشیر غم چیست؟ آن غم، غم عشق است ،غم فراق یاراست آن اگر بیاید بی ارزش ترین چیزها این پولی می شود که انسان اسیرش است. این زمان یک اسمش اسارت است زشت است به کسی که محب رسول خدا و محب امام زمان و امیرالمومنین است محبت فاطمه زهرا است محب چیزهای بی ارزشی بشود که از خاک کم تر است بی ارزش هستند کی می گوید این را اگر امامم گفت اینها بی ارزش است دیدگاه من باید عوض شود واگر نه !من فقط اسم امام را روی او گذاشته ام وصادقانه امامتش را نپذیرفتم لذا اگراین معنا باشد که من در دلم حک کنم.

عزیزانم عنایت کنند نه صحبت سخنرانی است که مطلبی را بشنوند یا بخوانند بعضی مطالب باید حک شود در دل .نمیشود انسان گذرا باشد .

مثلا حالا من مادرم را احترام گذاشتم نمی شود که او راکنار گذاشت .کسی را که برای انسان زحمت حقیقی کشیده است انسان خود را مدیون می بیند .خدا را چه؟ خدا قابل قیاس با پدر و مادر می شود؟ قابل قیاس با کسانی که مامور خدا بودند که به ما خیری برسانند؟

خدا مالک است و این باید در وجود انسان حک بشود که من در محضر او هستم مال او هستم این دنیا او فرموده که فانی است این جا را جوری خلق نکرده ام که به این فانی دل ببندی. انسان آزاد می شود با شکوه می شود عظیم می شود آن وقت یک روحیه دیگری از عالم را درک می کند باور کنید .

از یکی از عالمان ربانی که محضرشان بودیم و خدا حفظشان کند ایشان بیمار بودند و عمل جراحی سنگینی هم پیش روی داشتند بعد گفتند فلانی من 30سال که زحمت کشیدم که خلقم را درست کنم توحیدم را محکم کنم و رشد کنم آن یک طرف این چند روزی مریضی به قدری عنایات خدا حقایقی که با آن آشنا شدم لطفی که از خدا دیدم آنوقت ما می توانیم به حقیقت انسانیت خود نزدیک بشویم .

صیرفی :محضر قرآن مشرف می شویم و بر می گردیم .*ما عندکم ینفذ و ما عندالله باق*

استاد غفاری :این آیه تمام زندگی انسان را درست می کند عزیزان دقت بفرمایید قرآن زیاد خواندن ملاک نیست که باید هم زیاد بخوانیم اما یک آیه را بعضی بزرگان تذکر دادند یک آیه را انسان تکیه کند بار خود را می بندد همین آیه ای که قرائت شد آقای طباطبایی در جلساتی که شاگردان خاص ایشان حضور داشتند می فرمود هر چه که در اطرافمان می بینیم این مال و لباس و این اسم و رسم این امرات اعتباری هستند تعبیرش این است که این ها بی وفا هستند بسیاری ازآن ها هم قبل از اینکه انسان به سن پیری یا به زمان منتقل شدن از این دنیا برسد از دست می رود بسیاری رئیس بودند رفتند ثروتمند بودند به باد فنا رفت در همین زمان حیات . بعد می فرمودند آن که خیلی وفادار باشد هم تا لحظه مرگ است تا وقت خروج جان

تعبیر این سخن این بود که آن زمان ما هستیم و عمل ما هم می روند حتی بعضی بزرگان تذکر می دهند این تحصیلات و حتی کتاب های مختلف و اموری که بشر یاد می گیرد همه در حافظه می ماند و حافظه هم پاک می شود و گاهی اواخر عمر از بین می رود .در عمق وجود چه چیزی می ماند؟ اگر عمق وجودم گمشده است پناه بر خدا در ظلمات محشور می شوم .اگر عمق وجود نور ایمان و محبت خدا رسید آن دیگرحفظیات و مفاهیم نیست . مفهوم خدا خدا کردن خدا را باید بیابی .

انسان بفهمد که کار به دست کیست. این را با تفکر با زانو زدن در محضر کسانی که اهل این علم هستند حل شد برای او که واقعا در عالم چه می گذرد بعد از یک مدت نه اینکه یک مدت بشود سلمان و ابوذر نه در مراحل متوسط خدا می داند که به او چه ها که نشان داده نمی شود نشان دادن مثل این است که چطور ما می یابیم گرسنگی را .نه صرفا مفهوم گرسنگی را می یابیم محبت را در دل خود، نه مفهوم محبت را ،خدا را در می یابیم .عنایت خدا را می یابیم این چیزی وصف ناشدنی است. این را اگر انسان یافت و دلش به آن بند شد *هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق *این عشق خداست .عشق های فانی پاک می شود و می رود همه به کناری می روند آنکه ماندنی هست اوست *هر چیز که دیدم همه بگذاشتنی بود جز یاد تو ای دوست که آن داشتنی بود

صیرفی :برداشته ام هر آنچه بگذاشتنی *بگذاشته ام هر آنچه برداشتنی

استاد غفاری :انسان به همین فکر کند اگر امری هست که باید بردارم باید با وجود من یکی شود باید گنج وجود من بیرون بیاید گنج وجود من، عشق به چه کسی است ؟دل من با عشق زنده می شود که همه چیز برای من با او حل می شود با او می شود هر سختی را تحمل کرد .

حضرت ابا عبدالله (ع)همین پیام را داشتند و پیام حضرت صدیقه طاهره همین بود که به عشق امیر مومنین همه چیز را تحمل می کند حتی در بعضی بیانات روایات می شود که بعد از اینکه امیر مومنین آن سختی ها را تحمل کردند مضمون اینست که یا علی، این ها درعشق تو کم بود، این سختی ها که من زهرا(س)کشیدم چیزی نبود. این ها ناقابل بود. چرا؟ وجود ایشان سیراب بود. زنده بودند برای آن زندگی .لذا خود و وجودشان را فدا می کردند تا گم نشوند تا تبریک از رب العالمین دریافت کنند.

ما هم محتاج این تبریک هستیم لذا مبادا بنشینیم و تفکر کنیم مبادا با بی فکری ها ،اسم دین بیاوریم ،فردا ما هم مثل بی دین ها ،از حقیقت دین دور هستیم این خطر است اما راه نزدیک است . انسان با صدق به در خانه حضرت صدیقه طاهره ،اولیا تذکر دادند *یا زهرا* از ته دل بگویید ،که من می خواهم شفاعتم کنی خیلی بزرگوارند جنس عنایت ایشان مادی نیست انسان خودش را پیدا می کند آن وقت تمام این فانیات کنار می رود عالم باقی که حقیقت آن خدای متعال است که وجود انسان را در برمی گیرد او به حدی می رسد که کن الهی به او داده می شود یعنی اسم اعظم به او داده می شود اما بدون اجازه استفاده نمیکند آن قدر خدا عظمت می دهد که عظمت آن است که خدا بدهد آن نیست که من دست وپا بزنم لذا هشدار داد اگر مومن هستی بدان اگر شما دست و پا میزنی به چیزی برسی آن از دست می رود تلاش کن آن باشی که رضای خداست او خود ضامن عظمت است عزت می دهد امنیت میدهد خداکند از دقایق عمر استفاده کنیم و واقعا نزدیک بشویم به تفکری که به شناخت حقیقت وجودی ما را برگرداند حقیقت دنیا و آخرت محال است که آن زمان راهی جز رضای خدا و رضای امام عصر حجت خدا هست بپیماییم

صیرفی :الهی چنان کن سر انجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار


دسته بندی :

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها

2024-05-02 04:01:48